آزاده کاظمین ای صنوبر صبور! اینک ما رهروان مکتب صبوری تو، غمنامه کوچ تو را سرود کرده ایم و مرثیه خوان، بر سفره سوگواری تو مویه می کنیم.
ای اسوه شکیب! گر چه حسودان قرن هارونی، از آواز جان جوان تو هراسیدند و تو را میهمان تاریکای زندان کردند امّا جان تو را به بند نکشیدند که تو دنیا را به بند آوردی و از قفسْ خانه خاک گذشتی و در افلاک آشیان کردی.
نامت نگین روزهای تاریخ است و داستان صبوری ات زبان به زبان در زمین و آسمان می چرخد و آشوب می کند.
صبوری و کاظمی را از تو آموخته ایم! از تو که در اسارت، درس آزادگی دادی و اندیشه ات معجزه خردمندان است و راهت میراث جاودانه ای است که هماره عاشقانت را به رستگاری رهنمون است.
ای آزاده کاظمین! اگر چه هارون ـ این انبان زشتی و غرور ـ شعاع خورشیدی امامت تو را تاب نیاورد، امّا خورشید هرگز نمی میرد.
آفتاب تو از کاظمین تا همیشه تاریخ بر تشنگان زمان می بارد و جان جهان، از عطر روشن سبز تو لبریز شکوفه می شود.
ای آن که شانه هایت کوله بار غربت زمان را به دوش می کشد و ای حقیقت روشن! ما را که بی شمار، نام تو را گریسته ایم دریاب و به مائده شهود مهمان کن!